محل تبلیغات شما

بنام حضرت دوست كه هرچه هست از اوست

 سلام و عرض ادب خدمت يكايك شما سروران و خوبان ،

سلام خدمت هم ولايتي هاي  خاطره ساز و گرامي،

خوبان و دوست داشتني ترين انسانهاي  روي زمين،

هميشه پاييز فصل زيبائيها بوده است، عاشقانه ترين روزها نيز در اين ماه تعريف شده است،

سالها در گذرند، بي آنكه بخواهيم

زندگي  مي گذرد، بي آنكه برگزينيم

چه مي خواهيم ؟ چرا آمده ايم، و هزار چرا

كي ميرود از ياد آن لحظه هاي ناب؟

پاييز هميشه براي من فصلي عاشقانه و ماندگار بوده و هست ، فصلي كه برگها حرف مي‌زنند. صداي تپش قلبهايم را مي شنوند. وقتي به كوچه‌ها مي‌رسم، احساس آرامش مي‌كنم و هوايش كه با تنفس من به درون ريه هايم جاري مي شود دوباره نو مي‌شوم، و جاني دوباره مي گيرم. نگاه من از پنجره اتاقي كه عشق را برايم تجربه نمود. و به كوچه هايش گره مي زند. صداي باران مي‌آيد و هوا براي من خسته،عاشق و شكرگذار نعمت و فراواني مي آورد.

زندگي بدون پاييز هيچ معنا نمي‌دهد. شب‌ها كه ماه خودش را به عاشقانه‌ها نشان مي‌دهد .انگار زندگي در رگ‌هايم جاري مي‌شود. صداي حسرت عشق را مي شنوم شما هم مي شنويد نويدبخش روزهاي آرام است .همان عشقي كه روزهاي پاييزم را سال ها درگير خودش كرده بود.و يك رنگي را فرياد مي زند . فصل عاشقانه ها بيشتر هويدا مي شود دست به قلمم گرم تر وشعر از دهان و ذهنم جاري. براي همين هم هست كه دلنشين ترين روزها از آن فصل خزان است.  خيلي  وقت ها دلم ياد روزهاي  رفته را مي كند، روزهايي كه عاشقانه در كوچه  به گشت و گذار  مي گذراندم و شب هايش را در كنار محبت ها و مهرباني هاي مادر سپري  مي نمودم، حالا كم كم بايد همه آنها را كه در ذهنم گلچين نموده ام رمز گذاري كرده و ديگر قلم را كنار گذاشته و  سري به قلب شكسته و رنجورم بزنم، توان آن را ندارم شايد مدتي نياز باشد  كه اين كار  را انجام دهم.

حالا مي‌خواهم با روزهاي عاشقي‌ام زندگي  كنم، يه وقت‌هايي در كوچه‌هايش كه بوي غم و هجران مي‌دهد. دلم را به روزهاي بند زنم كه شايد كمي آرامم كند. گذر از عشقي كه سال هاي زياد برايم ارزاني شده است هميشه با آن زندگي كنم؟

مي‌خواهم جا نمازم را بر روي اين زمين بگذارم و در خلقت و آفرينش اين دقايق تأمل كنم، خديا: من را آفريدي كه اين عشق بسته به پيشاني را بچشم و بفهمم كه ناتوان نيستم؟ كوله باريست كه تا آخر عمر بايد آن را همراهي كنم چون تومن را سخت كوش آفريدي، من را به بالاترين نقطه ي اين  يادگار عشق رساندي،عشق و محبت است كه باقي مي ماند. مثل زردي براي پاييز و قرمزي براي دلدادگي در تب تند عاشقي در كنار شعله هاي آتشي كه هرگز خاموش نخواهد شد .

زندگي من سالها قلم بدست گرفتن بوده و ثبت خاطرات، با آنها زندگي  كرده‌ام و روزهايم را عاشقانه سپري  نمودم، با دلم زندگي  كردم و برايم مهم نيست كه راجع به من انسانها چي فكر ميكنند؟ هيچ وقت به ذهنم اجازه استراحت نداده‌ام وقتي خداي مهربان برايم عاشقي را سرمشق كرد  تا انتهاي صفحه ام مي‌نويسم، هرچند ورق‌هاي كاغذم كاهي  و رنگ تيره داشت اما به روزهايم صفا و مهرباني بخشيد، وقتي به پاييز كوچه هايم سر مي‌زنم دوباره زنده مي‌شوم و انرژي مي‌گرفتم.

زندگي جريان ساده اي است . ساده ايي كه هر انساني مي‌تواند به حقيقت آن خيلي زود دست پيدا كند .عاشق شدن قشنگ است، ولي حس واحساس آن را داشتن بي آن كه كسي در اطرافت باشد بسيار زيباتراست . حالا كه خداي عزيزم آن را در قالب عاشقي به من هديه كرده چرا شكرگزار نباشم .من از ميان انبوهي سايه‌ها دراطرافم كه زندگي‌ام را تاريك و سرد كرده بودند. نقطه‌ي زيبايي را برگزيدم و آن وجود عشق است. كه سالهاي زياد عمرم و زندگي ‌ام را در كنارش سپري كردم، روزهايي كه درغربت تنهايي‌ام شب مي‌شد و شب‌هايش سرد و بي روح بود و من سرگرم عشق بودم، روزها خورشيد و شب هاي مهتابيش را به خانه كوچكم دعوت م‌ كردم، قلم بدست مي‌گرفتم و نيمه‌هاي شب روي كاغذي زخمي مي‌نوشتم، با تنهايي‌هايم  مي‌خوابيدم بي آنكه نگران  باشم. دلم خوش بود به داشتن ش نه بودنش؟

حالا هم تنهايم و به آن عادت كردم، دل خوشم به روزهايي كه نسيم باد صبا بوزد و بوي عطر عاشقي‌اش در كوچه‌هاي پاييز بپيچيد. خنكي پاييز را دوست دارم، همانطور كه از تنهايي‌هايم لذت مي‌برم، دل خوش به روزهايي  هستم كه هرگز فراموش نخواهد شد. هميشه انتظار آمدن پاييز را مي‌كشم، اما اين پاييز با همه پاييزها فرق دارد. اين پاييز قبل از رسيدنش دلم را سخت سوزاند. غم فراقي كه هجرانش هرگز فراموش نخواهد شد. حالا من ماندم روزهايي عاشقي، من ماندم غم فراق و پاييز بي تحمل، هر چند، ساليان سال است كه در اين گذر به تنهايي، بار غمي را به دوش كشيده ام، روزها، ماهها و سالها گذشت، من در اين كوچه پس كوچه هاي  عاشقي سرگردان، هيچ عابري هم گذر نكرد كه بپرسم، تقدير ساعات ملاقات است يا  سرنوشت ؟ زندگي بدون عشق معنا ندارد.

پاييز و روزهايش، شبيه دفترچه خاطراتي است كه هر بار، گوشه‌اي  مي‌نشيني  و ورق مي‌زني، چه مي‌چسبد مرور خاطرات و خواندن دست نوشته ايي كه سالها دور  روي كاغذ نوشته باشي، شيطنت هايي كه در دل كوچه هاي خاكي و پر خاطره جا ماند.  بايد خاطرات گذشته را ورق زد تا  يادمان باشد كه خاطرمان آزرده نشود. خاطراتي كه بابت آن روزهاي  جواني  و شاد را ارزاني كرديم، ساعت‌هاي زياد به خاطرش ايستاديم و نرفتيم، ياد روزهاي خوب  بايد هميشه ماندگار باشد.

اما براي شما خوبان،

آرزو مي‌كنم ثانيه‌هايتان كناركسي دقيقه شود كه نمودار هيجان زندگي‌ات را به نقطه‌هاي اوج مي‌رساند. دقيقه‌هايتان دركنار حضورش پر از خاطرات خوب رقم زده شود. و ساعات‌هايتان با كسي روز،ماه و سال شود كه قشنگ‌ترين خاطرات نگاشته شود.

آرزو مي‌كنم كنار كسي پاييز تون را زمستاني، زمستان تون را بهاري، كه حضورش براي تو انتهاي تمام حسرت و دردهاي جهان باشد.؟

و خدا در همين نزديكي هاست ، خدا نگهدار

خاطرات من و بچه هاي كوچه بن ست ياس (به بهانه فوت محمدرضاخلت آبادي فراهاني فرزند علي اصغر)

تسليت به خانواده هاي محترم محمدخلت آبادي فراهاني فرزند علي اصغر كربلايي نوروز علي

دلنوشته هاي من در آخرين ماه پاييز خزان 98(قسمت دوم )

كه ,مي ,پاييز ,بي ,زندگي ,عشق ,را به ,است كه ,آن را ,را در ,نخواهد شد ,هرگز فراموش نخواهد

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها