به نام آفريدگار خالق هستي
دلتنگم و ديدار تودرمانم منست
بيرنگ رخت زمانه زندان منست
برهيچ دلي مباد و هيچ تني
آنچه از غم هجران تو برجان منست
سلام به شما خوبان ،سلام و عرض ادب خدمت هم ولايتيهاي عزيز، سلام دل انگيزي پاييزي به دوستان و گراميان خوب، پاييزتون پر از احساس خوشبختي، جاده زندگيتون هموار و توام با سلامتي و كاميابي،سلام خدمت شما دلبران كه هميشه همراهم هستيد. دلگرميهاي شما مرا هميشه آرام و اميدوار نموده است.
آبان هم رسید .
با کوله باری پر از باد و باران و برگ هایِ نارنجی .
با حال و هوایِ دلبرانه ای، که آدم را ناخودآگاه، شیفته و عاشق میکند .
با لطافتِ کم نظیری، که كوچههاي كاهگلي اش ها را آماده میکند برایِ قدم زدن .
درختان بيد، صنوبر و اقاقي، مهیایِ یک تغییر شده اند، و تغییر، بارزترین نشانه ی تکامل است .
آسمان، خودش را آماده کرده تا تمامِ دردهایِ ته نشین شده اش را ببارد و زمین، برایِ بیقراری هایش، آغوش وا کرده .
کاش، همراهِ برگ هایِ خشکِ پاییز، تمامِ کینه و دشمنی و غمها بریزد،
کاش دوباره مثلِ گذشته، غمخوار و چاره سازِ هم باشیم .
هوا، هوایِ رفاقت است و همدلی ،
فصل، فصلِ دوست داشتن ،
و ماه، ماهِ بخشش،
ماهِ خوب بودن .
"مهر" تمام شد ،
مهربانی که هنوزهست !❣
دفتر خاطرات را باز كردم، اولين صفحه اش را به نام مادر و با ياد مادر آغاز نمودم، برگ اولش را با كاغذي از جنس دل شكسته ام جلد كردم، صفحه هايش را با هزاران اميد و آرزو، خط كشي ميكنم، اين با بهترين ورقش را بعد از مادرم به خاطراتش شروع به نوشتن خواهم كرد، سعي ميكنم خيلي خوب و خوانا بنويسم، از روزهايش، حرفهايش و همه آنچه براي من به يادگار گذاشت،
گاهي دلم هيچ چيز نميخواهد، جز گپ ريز ريز م،
هي من حرف بزنم، از خودم، از روزهاي دلتنگيام، از روزهاي عاشقي بي پايانم،
از پاييز اندوهگين، از غمهايي كه بغضش سالهاست آزارم ميدهد،
هي او چاي تازه دم از سماور هميشه داغش بريز،
هي چايش سرد شود و هي دلم گرم،
دوستان و رفقاي خوب آنجا كه چاي ات سرد مي شود و دلت گرم،
خانه مادر است،
يه عزيزي خوب و دلسوز برايم نوشت، مهرباني هميشه مهرباني ميآورد،در رزوهايي سخت هميشه توكل برخدا كن!رفيق خوب خوب است، حرف هايش، نوشته هايش، آرامت ميكند، يه حس خوب ميدهد، خوبان هميشه ماندگارند هرچند فاصله بسيار باشد.
دل خوش نكن اي دل به جهاني گذرد/شادي و غمش بين كه شتابان گذرد.
باید راهی یافت، خاطرات من و بچه هاي كوچه بن ست ياس (به بهانه فوت محمدرضاخلت آبادي فراهاني فرزند علي اصغر) تسليت به خانواده هاي محترم محمدخلت آبادي فراهاني فرزند علي اصغر كربلايي نوروز علي
برایِ زندگی را زندگی کردن،
نه فقط زندگی را گُذَراندَن
باید راهی یافت،
برایِ صبح ها با اُمید چَشم گُشودَن،
برایِ شبها با آرامشِ خیال خوابیدن
اینطور که نمیشود،
نمیشود که زندگی را فقط گذراند،
نمیشود که تمام شدنِ فصلی و رسیدنِ فصلی جدید را فقط خُنَکایِ ناگهانیِ هوا یادَت بیاورد،
نمیشود تا نوکِ دماغَت یخ نکرده حواسَت به رسیدنِ پاییز نباشد
اینطور پیش بِرَوی یک آن چَشم باز میکنی
خودَت را میانِ خزانِ زردِ زندگی ات مییابی،
و یادت هم نمی آید چطور گذَرانده ای مسیرِ بهاری و سبزِ زندگی ات را
اصلا خدا را هم خوش نمیآید،
راهَت داده به دنیایَش که نقشَت را ایفا کنی،
یک روز خوبُ حتی یک روز بد،
یک روز شیرینُ حتی یک روز تلخ ،
یک روز آرامُ حتی یک روز پُرهیاهو ،
وظیفهٔ تو زندگی را با تمام و کمالَش زندگی کردن است،
با تمامِ سِکانس هایِ تلخ و شیرینَش
نمیشود که همه اش خسته باشی
و سَرِ سکانس هایِ تلخ بهانه بیاوری و گوشهای به قهر کِز کنی و بازی نکنی
حق داری که خستگیات را در کنی،
اما حق نداری که دیگر مسیر را ادامه ندهی
اینطور که نمیشود،
تا دیر نشده باید راهی پیدا کرد،
باید زندگی را زندگی کرد
.
درباره این سایت